اولین واکسن
روز دوشنبه مورخ 90/8/9 من همراه بابا مسعود بردیمت بیمارستان شرکت نفت که واکسن ب ث ز را بزنی عزیز دلم خیلی گریه کردی همه رو دستپاچه کردی بهت شیر دادم تا آروم شدی..... فرداش هم بردیمت بهداشت آزمایش تیروِِیید داشتی... زندگیم اونجا از کف پاهات خون گرفتن شما هم خیلی آروم بودی اصلا گریه نکردی اولین بارون زندگیت هم دیدی اون روز هوا سرد شده بود و نم نم بارون میزد ...