امیرمهدی 27ماهه شد همراه با عروسی وتولد
سلام شاپرک مامان خوبی عشقم؟
بعداز 1ماه اومدم تا برات از خاطرات قشنگت بنویسم.خاطراتی که میدونم بعدها که بزرگ شدی واومدی مطالب وبلاگتو بخونی خیلی برات جالب و بیادماندنی هستن پس اول بریم سراغ تبریک 27 ماهگیت گلم
قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست
با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای
من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم
عزیزم ، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان
و صدایت آرام تر از نسیم بهار . . .
تولد آسمانیت مبارک
میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست
و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است
وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم
عزیزم روز پنج شنبه مورخ 26/10/92 عروسی پسرعمه مامانی بود خیلی خوش گذشت جای دوستان خالی بود.ایشالا که خوشبخت بشن.
فرداش یعنی روز جمعه تولد نیایش دختر خاله رقیه(دوست مامانی) بود اونجا هم خوش گذشت ایشالا که 120 ساله بشی نیایش جون
مادر بیکار نوشت:آموزش به فرزند خویش(تخم مرغ از کجا بوجود میاد)
مادر:پسرم اون چیه که مرغ برامون تولید میکنه وما میخوریم؟
امیرمهدی:چلو کباب
مادر:نه پسرم شکلش گرده(با دست بهش فهموندم)
امیرمهدی:گوجه
مادر:عزیزم اون که برات سرخش میکنم(بردمش تو آشپزخونه ویه ماهیتابه گذاشتم سر گاز وبهش گفتم تو این سرخش میکنم)
امیرمهدی:سیب زمینی
مادر رفت از تو یخچال یه تخم مرغ برداشت گفت بابا این چیه؟
امیرمهدی:تخم غد
حالا یا من سر کار بود یا این بچه واقعا گیج میزنه
نوشته شده:چهارشنبه2بهمن 92
این دوتا دخمل خوشگل دوقلوهای پسر عمه مامانی هستن.اسمشون مبینا مائده س.
از همه دوستانی که بهم لطف دارن وپیشمون میان ممنونم.شرمنده بابت اینکه کامنتها رو تایید نکردم.چون من عادت دارم هر کامنتی رو که تایید میکنم حتما به وبلاگش سر میزنم.1 ماه هم از نت دور بودم انشاالله در اولین فرصت به دیدن همتون میام میبوسمتون