دومین سفر امیرمهدی به مشهد الرضا
سلام عشق مامان خوبی گلم؟؟؟ما از سفر خیلی وقته اومدیم ولی بخاطر جنابعالی اصلا نمیشه سراغ لپ تاپ بیام.بهم اجازه نوشتن نمیدی .هر روز میگم امشب دیگه مینویسم ولی وقتی شب شد میبینم اصلا حوصله ندارم.از بس خستم میکنی منم باهات بیهوش میشم ومیخوابم و دوباره این داستان ادامه داره.ولی الان با وجود خستگی از خوابم زدم ودارم برات مینویسم.
این روزها یه حس وحال دیگه ای داریم آخه اول مهره.تلوزیون اون روزها رو دوباره برامون زنده کرد با سرود باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازیهای راه مدرسه.یاد اون دوران ابتداییمون بخیر که با شور وشوق اول صبح بیدار میشدیم ومیرفتیم مدرسه.تو یه دستمون کیف بود وتو یه دست دیگه قمقمه آب.اون موقع ها کوله نبود یادمه یه کیف قهوه ای داشتم که جلوش 2تا چفت بزرگ بود.وااای که چه روزایی داشتیم.
مامانم واسم از خاطرات سال اول ابتدایی تعریف کرد منم دوست داشتم بنویسم تا واسه امیرم خاطره بشه.مامان جون میگه مدرسه ابتداییم چند تا خونه اون طرفترمون بود .یه روز که تو خونه تنها بود گفت دیدم یه صدای نفس نفس از پشت سرم میاد.مامانم که داشت از ترس سکته میزد روشو اونطرف کرد دید که من به صورت کاملا خودجوش از مدرسه دوان دوان فرار کردم.اومد که باهام دعوا کنه.با اون لحن شیرین کودکی بهش گفتم :مامانی امروز یادت رفت برام تغذیه بزاری.مامان جون گفت اینقدر بوست کردم. بعد یه قاضی نون وپنیر و یه بیسکوئیت بهم داد و منم دوباره رفتم مدرسه.اینم یه خاطره از دوران مدرسه مامانی....راستی اسم مدرسمون 13 آبان بود.معلم کلاس اول:خانم حیدریان.کلاس دوم:خانم خراسانی..بعد رفتم مدرسه خرد.معلم کلاس سوم خانم ضیغمی.کلاس چهارم خانم شمس وکلاس پنجم خانم باقری بودن.گلم اینها رو واسه خودم نوشتم که یادم نره.فعلا که حافظم یاری کرد ویادم اومدن ولی ممکنه چند سال دیگه یادم بره واسه همین نوشتم تا......
حالا بریم سر اصل مطلب یعنی سفرمون
امسال هم مثل پارسال خیلی خوش گذشت .تولد حضرت معصومه مشهد بودیم .وااااای که چقدر شلوغ بود.البته اکثر مسافرها یا عراقی بودن یا عربستانی یا بحرینی.نمیدونم امسال چه خبر شده بود این همه زوار خارجی داشتیم؟؟؟؟؟امسال هم با هواپیما رفتیم.واسه رفت خیلی آروم بودی ولی برگشت از بس گریه کردی کل مسافرها کلافه شده بودنرفت وبرگشت با هواپیمایی ماهان بودیم.
تو هتلمون فقط عربستانی وبحرینی بود .وااای که چقدر پولدار بودن
امسال هم دوباره امیرمهدی مریض شد.فکر کنم ما نذرمونه هر سال تو مشهد مریض بشیم
در کل با بودن مامان جون خیلی بهمون خوش گذشت.یه روز هم مهمان امام رضا بودیم.دقیقا مثل پارسال که مامان جون از امام رضا خواست از غذای نذریش بخوریم .امسال هم چند تا آقا اومدن در اتاقمون رو زدن وبهمون ژتون دادن.از تو رستوران حرم عکس گرفتم میزارم ادامه مطلب
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 2مهر
بقیه عکسها ادامه مطلب
این موقع رفتن بود.بهت گفتم بخند اینجوری خندیدی
اینجا زیارتگاه یاسر وناصر برادرهای امام رضا هستن
این دختر خانم هم مبیناس
اینم بابایی وعمو محمد ومبینا
به به دیزی
کوهسنگی یکشنبه 17/6
فدای خندیدنت
زیارت قبول گلم
قربون اون دستت که گذاشتی رو سینت
قربونت برم اینجا مریض بودی بیحال خوابیدی
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ایوان طلا عجب صفایی دارد)
هتلمون خیابون شیرازی بود.ما هم از این درب وارد حرم میشدیم
اینم هتلمون
این یعنی اطاق خوابمون بود
بقیه عکسها در پست بعدی