امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تقدیم به فرشته کوچک خوشبختی

لباسهای تولد و رستوران امام رضا

عزیزکم تو این پست میخوام لباسهایی که واسه تولدت از مشهد خریدیم و رستوران بزرگ امام رضا رو برات بزارم پس تشریف ببر ادامه مطلب بقیه ادامه مطلب عجب برنج وقیمه خوشمزه ای بود تو عمرم به این خوشمزگی نخورده بودم.البته این حرف من تنها نیست هر کسی که غذای امام رضا رو خورده همچین حرفی زده اینم از لباسهای تولدت که خیلی گشتیم تا اون چیزی رو که میخواستم خریدم.مبارکت باشن ا ول این لباس قرمزه رو گرفتیم ولی به دلم نبود.جنسش عالیه ولی از طرحش خوشم نیومد.بعد اون لباس سبزه رو خریدیم.البته یه خورده گرون بود ولی جنسشون عالیه اینم شلوارک بابی اینم کفش وجورابهای بابی.راستی عروسک باب اسفنجی وپاتریک رو هم برا...
23 مهر 1392

امیرمهدی و باغ وحش کوهستان

سلام عشق مامان خوبی گلم.عزیزم منو ببخش که دیر به دیر میام آپ میکنم ایشالا بزرگتر که شدی و بچه خوبی شدی قول میدم زود زود آپ کنم . گلم کمتر از 10- روز دیگه به تولد 2 سالگیت مونده .تا حدودی کارهای تزئیناتی رو به اتمامه ولی یه استرس تمام وجودمو گرفته آخه زیاد حالت خوب نیست سرما خوردی.پارسال که کوچولوتر بودی خیلی اذیت کردی.اصلا نفهمیدیم تولد چی بود .همش گریه میکردی . یه عکس درست حسابی ازت ندارم. امسال هم میترسم مثل پارسال پسر بدی بشی وباهام همکاری نکنی. ایشالا خدا کمک کنه همه چیز عالی پیش بره. تا تولد به همه خوش بگذره.انشاالله.راستی تم تولدت باب اسفنجیه.من عاشق بابم عکسهای سفر مشهد زیاد بودن و اصلا فرصت نکردم حجمشونو کم کنم ...
23 مهر 1392

امیرمهدی وموزه نادرشاه

سلام دلبرک مامان خوبی گلم؟تو این پست میخوام عکسهای موزه نادر شاه رو برات بزارم.پس بدون مقدمه میریم سراغ عکسها اینو که میبینید امیرمهدی شاه هستن   اینم جناب مسعودشاه به همراه پسرش امیرمهدی شاه (البته منم نقش همسر شاه رو داشتم که نمیشه عکسمو بزارم       بقیه عکسها ادامه مطلب   شمشیر وخنجر دوران نادرشاه توپ برنجی سرپر-دوره قاجاریه تبر فولادی با تزئین طلاکوب-دوره افشاریه   ...
8 مهر 1392

دومین سفر امیرمهدی به مشهد الرضا

سلام عشق مامان خوبی گلم؟؟؟ما از سفر خیلی وقته اومدیم ولی بخاطر جنابعالی اصلا نمیشه سراغ لپ تاپ بیام.بهم اجازه نوشتن نمیدی .هر روز میگم امشب دیگه مینویسم ولی وقتی شب شد میبینم اصلا حوصله ندارم.از بس خستم میکنی منم باهات بیهوش میشم ومیخوابم و دوباره این داستان ادامه داره.ولی الان با وجود خستگی از خوابم زدم ودارم برات مینویسم. این روزها یه حس وحال دیگه ای داریم آخه اول مهره.تلوزیون اون روزها رو دوباره برامون زنده کرد با سرود باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازیهای راه مدرسه.یاد اون دوران ابتداییمون بخیر که با شور وشوق اول صبح بیدار میشدیم ومیرفتیم مدرسه.تو یه دستمون کیف بود وتو یه دست دیگه قمقمه آب.اون موقع ها کوله نبود یادمه...
7 مهر 1392

دندان درآوردن امیر مهدی در مشهد

سلام عزیز مامان ببخشید که خیلی دیر اومدم برات بنویسم آخه یه ویروس گنده نمیدونم از کجا وارد لب تاپ شده بود. یعنی آنتی ویروس نصبه(آنتی ویروسها هم قلابی شدن) یکی دیگه از خاطرات مشهد درآوردن مرواریدات بود. وقتی خواستیم بریم از چند روز قبل خیلی لثت درد میکرد. مامان جون گفت کاش تو مشهد دندون دربیاره. فردای روزی که رسیدیم مشهد دیدم یه صدایی از تو دهنت میاد . قربونت برم یه دندون تو فک بالا در آوردی هی دوتا دندوناتو میزنی بهم چقدر ناز شده بودی زندگیم. وقتی هم رسیدیم اهواز فرداش یکی دیگه جفت همون در آوردی حالا 4 تا مروارید داری مبارکت باشه عکسها ادامه مطلب           ...
11 مهر 1391

خاطرات شیرین سفر مشهد و کلی عکس

سلام قند عسل مامان زندگی مامان امید مامان اومدم تا خاطرات شیرین سفرمون رو برات تعریف کنم . سفری که با بودن تو زیباترین و بهترین سفر زندگیم بود. درست 2 سال پیش تولد حضرت معصومه ما رفته بودیم مشهد فکر کنم 4 ماه بود که عروسی کرده بودم. رفته بودیم زیر زمین صحن امام رضا واااای کلی بچه قد و نیم قد بازی میکردند. همون موقع آرزو کردم یه بچه سالم خدا بهمون بده منم بیارمش پا بوس آقا وهمین جا مثل این بچه ها بازی کنه. سال بعدش همون موقع ها بود که باردار بودم و نتونستم برم ولی امسال امام رضا بهمون لطف کرد و ما رو به پا بوسش دعوت کرد. خدایا شکرت که یه بچه سالم بهم دادی امام رضا ازت ممنون روزی که رفتیم مشهد ساعت 11 صبح بلیط داشتیم که...
6 مهر 1391

امیر مهدی جیگر رفت مشهد الرضا

سلام پسر گلم عزیز مامان زیارتت قبول باشه گلم.این اولین سفر زیارتی هست که رفتی انشاالله سفر بعدی کربلا بریم سلام دوستای گلم انشاالله حال خودتون و نی نی جونی هاتون خوب باشه بخدا اینقدر دلم برای نی نی وبلاگ و دوستهام تنگ شده بود که نگو.ببخشید که بی خبری رفتیم آخه رفتنمون جریان داشت که براتون تعریف میکنم                                          یه روز عمو جونه امیر مهدی اومد خونمون گفت من نذر امام رضا یه گوسفند دارم چند بار خو...
26 شهريور 1391
1