امیرمهدی 15 ماهه شد همراه با یه تولد و دندان هفتم
سلام دلبرک مامان زندگی مامان عمر مامان
با کلی تاخیر دوباره اومدم.این روزها اهواز دیگه خبری از سرما و زمستون نیست فکر کنم بهار شروع شده.
البته 2 روز پیش بارون قشنگی بارید ولی هوا زیاد سرد نشد.ما که بخاری ها رو جمع کردیم.
پسر قشنگم این روزها خیلی اذیتم میکنی نمیدونم چرا؟؟؟؟؟همش بهانه های الکی میگیری زیاد نق میزنی حوصله بازی نداری همش میگی بغلم کن دلیلشو نمیدونم ولی هر چی هست ایشالا زود خوب بشی وپسر عاقلی بشی
اون هفته تولد دختر دوستم دعوت بودیم خیلی خوش گذشت .چند تا عکس گرفتم ادامه مطلب گذاشتم
2 روز پیش نوبت بهداشت داشتی واسه چکاب 15 ماهگی.البته آزمایش هم داشتی که جوابشون خدا روشکرعالی بود.وزنت همش 500 گرم اضافه شده بود یعنی شدی 9کیلو 800 گرم.من که خیلی ناراحت شدم ولی خانوم بهداشت گفت طبیعی هستش همه بچه ها تو این سن زیاد وزن نمیگیرن.
راستی بعد از کلی فاصله گرفتن از دندان قبلی بالاخره مروارید هفتم هم در تاریخ 14/بهمن 91نمایان شد مبارکت باشه گلکم.
هر چی بهت میگم بگو مامان جون میگی نَه نِه.
هر کی در خونه رو میزنه سریع میگی ممد(منظورت عمو محمد هستش)
صبح که از خواب بیدار میشی میری گوشی تلفن رو میگیری و بهم میگی بابا یعنی زنگ بزن به بابا
چند روزی بود که گوشت رو میخاروندی یه خورده هم قرمز شده بود منم دیروز بردمت دکتر بعد از معاینه گفت یکی از گوشهاش چرک کرده.واست دارو نوشت ولی کی بخوره؟؟؟؟؟خیلی بد دارویی.
عاشق اینی که وسایل سنگین بلند کنی وقتی هم نمیتونی جیغ میکشی.دیشب داشتم کتاب میخوندم دیدم صدای جیغت بلند شد با عجله رفتم ببینم چی شده دیدم جاروبرقی رو میخوای بلند کنی نمیتونی .یا گونی برنج میخوای بلند کنی.یا ساک پر از لباس و .....بابایی میگه آخرش وزنه بردار میشه.
همچنان خراب کردن اسباب بازیهات ادامه داره.بابایی گفته دیگه برات چیزی نمیخرم تا عاقل بشی.
خونه رو تمیز میکنم درست 5 دقیقه بعد میشه بازار شام.نمیدونم باید چیکار کنم؟؟؟؟
راستی عکسها ادامه مطلب هستن فراموش نشه.
در حال سیب خوردن خونه مامان جون
اینم از تولد نیایش جون
اینجا هم ناخنک زدی به کیک
شلوارت رو چند روز پیش خریدیم(مبارکت باشه گلم)
اینها هم عکسهایی هستن که مامانی واست درست کرده(البته هنوز حرفه ای نشدم اینها آموزشی بودن)
اونهایی که فتوشاپ بلد هستن لطفا اشکال کارم رو بگن(البته زیاد کار نکردم)