اولین حمام و گرفتن شناسنامه
عزیز دلم بعد از چند روز وقت کردم بیام واست اتفاقات چند روزپیشت رو بنویسم آخه اصلا آروم قرار نداری همش گریه میکنی
گلکم روز هفتم بعد از تولدت مامان جون حمامت کرد...اصلا گریه نکردی خیلی خوشت اومده بود چند بار هم خندیدی...قربون خودت و خندت بشموقتی مامان جون آب ریخت رو تن قشنگت نافت افتاد
همون روز بابا مسعود رفت واست شناسنامه گرفت....پسر گلم اسم قشنگت مبارکت باشه
راستی بابایی دوباره اذان اقامه رو تو گوشت خوند
نوشته شده: چهارشنبه 9 آذر 90
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی