برای پسرم
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم،
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است،
صبور باش و درکم کن.
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم.
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم… .
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن.
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر.
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو.
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده… همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی…
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم، عصبانی نشو… روزی خود میفهمی.
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو.
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم.
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.
فرزند دلبندم، دوستت دارم.
در دهکده ی تو خبر از بوی ریا نیست
چون نیست ریا ، هیچکس انگشت نما نیست
ما طالب مهریم و دل از عاطفه لبریز
دل صافتر از تو به خدا هیچ کجا نیست . . .
عشقـــــــــــــــــــــمی
عکسها ادامه مطلب
کنار رود کارون
فدای نگاه کردنت
هفت سین پارک لاله
انشاالله قرآن پشت وپناهت
اینم حاجی فیروزه خودمون
اااا بابایی کلت کجا رفت
رفتیم سوار چرخ وفلک .اولش نترسید ولی بعدش که هی میرفت بالا ترسید وهمش گریه میکرد
فدای گریه هات
اینم عکس هنری از غروب کارون
اینم ارسلان یکی از 3 قلوهاس.پارک ساحلی کیانپارس
قربون خندهات
آبشار رنگین کمان
اینم اردلان
تا رسیدیم خونه اینجوری شدی
عاشقانه دوستت دارم
نوشته شده روز سه شنبه 27 فروردین 92