امیر مهدی و شب زنده داری
عزیزک مامان امروز 3 ماه از اومدنت تو زندگی من وبابایی میگذره
وای خدایا انگار همین دیروز بود که استرس زایمان داشتم خیلی زود گذشت
قشنگم از وقتی که پا تو این دنیا گذاشتی تا الان هر شب بیدار میمونی و صبح میخوابی....من که دیگه عادت کردم شبها تا صبح هم به تو میرسم هم فیلم نگاه میکنم ...
بابایی صبح ها گیج و ویج میره سر کار....کارشم خیلی دوره 1ساعت تو راهه تا برسه....
اینها رو گفتم تا بدونی من و بابایی چقدر دوست داریم
حالا ساعت تقریبا 7 عصره شما از ساعت 10 صبح خوابی.....فقط چند بار بیدار شدی بهت شیر دادم دوباره خوابیدی...هر کاری میکنم که روز نخوابی بجاش شب بخوابی نمیشه....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی