خبر
یه سلام گرم گرم خوزستانی به گل پسرم
عزیزم با چند تا خبر اومدم پیشت...ولی یه خورده دیر شد ببخشید
اولین خبر.......
پسر گلم در مورخه 18/1/91 بلاخره بعد از تلاشهای روزانه پی در پی تونست غلت بزنه...دقیقا ساعت 8صبح بود که دیدم پیش گوشم یه صدای ان ان میاد حالا که چشامو باز کردم دیدم غلت زدی.....وقتی بابایی میره سر کار من از تو تختت میزارمت پیش خودم....خلاصه انقدر ذوق زده شدم کلی بوسیدمت....همون موقع از خوشحالی زنگ زدم به مامان جون بهش گفتم.اونم طفلی چقدر خوشحال شد...از غلت زدنت عکس گرفتم واست میزارم ولی خوشگل نشدن ...آخه وقتی باحال غلت میزدی من دوربین دم دستم نبود..
خبر بعدی.....
دوشب پیش یه مهمون عزیز داشتیم....دوست دوران راهنماییم که هیچ وقت از هم جدا نشدیم و مثل دو تا خواهر همدیگرو دوست داریم...خودشو شوهرش و دختر گلش نیایش جووون اومدن.نیایش 9ماه ازت بزرگتره....عکسشونو واست میزارم
واما خبر آخر....
دیشب بابایی منو دعوت کرد رستوران واسا شام......بابایی نزاشت از میز شام عکس بگیرم گفت زشته مردم مسخرمون میکنن.میگن چقدر ندیدن.....بابایی پیتزا خورد منم مرغ سوخاری...کوبیده هم واسه مامان زهرا گرفتیم....ولی از محوطه بیرون عکس گرفتم........
ادامه مطلب رو کلیک کن.....
دوستم که گفتم همراه نیایش دختر گلش
فضای بیرون رستوران
درحال تلاش برای غلط زدن
آفرین پسرم تلاش کن تو میتونی
آخی بمیرم خسته شد...
و دوباره تلاش
پسرم مرد که گریه نمیکنه دوباره سعی کن تو میتونی
و بازم تلاش
بلاخره تونستی گلم خسته نباشی