دومین یلدای امیر مهدی و دندان پنج و شش
یه سلام قشنگ یلدایی به پسر گلم و دوستهای عزیزم امیدوارم که همگی خوب باشن و تو این سرمای دی ماه حسابی بهشون خوش بگذره.
امسال شب یلدا من و امیر مهدی مریض بودیم هر چی مامان جون اصرار کرد که بریم خونشون نتونستیم که بریم .همه بودن خاله جون و دایی سیامک و دایی بابک فقط جای ما خالی بود.من هم تصمیم گرفتم که یلدای کوچیکی برپا کنم و به عمو جون زنگ زدیم و اومد خونمون .بهمون خوش گذشت فال حافظ هم گرفتیم.کیک هم درست کردم که خوب در نیومد.هندونمون هم بیمزه بود البته با شیرینی خودمون خوردیمش.بابایی هم رفت آجیل وتخمه و شیرینی گرفت. زله هم درست کردم.جای همه خالی بود.
الان هم که دارم مینویسم امیر مهدی خوابیده چون حالش زیاد خوب نیست.البته مریضیش هم به من سرایت کرد.
درست یک ماه پیش یه مروارید خوشمل به مرواریدهات اضافه شد و مروارید بعدی یعنی ششمین مروارید در تاریخ 11/9/91 از صدف خودش بیرون زد .عزیزم مبارکت باشن گلم .ایشالا که هیچ وقت خراب نشن و ازشون خوب مراقبت کنی
اینم سفره یلدای امسال
آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی
بشمار ، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی ؟
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم . . .
بقیه عکسها ادامه مطلب
تولدت مبارک زمستان
عزیز دل مامان از خوشحالی داره دست میزنه
نوووووووش جــــــــــــــــــــــانت
ایشالا 100 سال زنده باشی گلم
گلکم برامون فال حافظ هم گرفت
برای اولین بار خودش غذا خورد.اونم با دست
در حال خوردن انــــــــــــار
فدای نشستنت
یه روز مامان جون اومد خونمون ساعت 3 شب بیدار شد که نماز شب بخونه.امیر مهدی هم باهاش بیدار شد و تا صبح نزاشت بخوابیم
اینجا نزدیک صبح بود.آقا یادش اومده باید بازی کنه
چند روز پیش امیرمهدی رو بردیم دکتر.تو راه چند تا لباس براش خریدیم.زیاد لباس داره ولی چیکار کنیم من و بابایی عاشق لباس خریدنیم.مامان جون بهم میگه دختر اینقدر لباس نخر زود کوچیک میشن.منم میخوام دیگه بهم گیر نده میگم :مامان میزارمشون واسه بچه بعدیم هه هه هه