خبرهای اسفند91
یه سلام قشنگ مادرونه به پسر گل تو خونه یه سلام بهاری هم به دوستهای گلم ونی نی های نازشون.عید همگیتون مبارک انشالا که سالی پر خیر وبرکت برای خودتون و عزیزانتون داشته باشین.
این دفعه خیلی تاخیر داشتم فکر کنم 2 ماه هست که چیزی ننوشتم.
اولین خبر:بالاخره دندون هشتم هم نمایان شد هورااااااا(البته تاریخش یادم نیست).راستی این دو روز خیلی بدنت داغ شده فکر کنم واسه دندونت باشه.شبها همش بی تابی میکنی.ایشالا هر چی هست زود خوب بشی.
دومین خبر :همونطور که مامان پریسا قبلا گفتن ما رفته بودیم سمنو پزون خونه عمه جونم.یک روز کامل اونجا بودیم به من که خوش گذشت کلی مریم جون رو هم اذیت کردم.ببخشید مریم نزاشتمت شب بخوابی.آخه از این فرصتها کم پیش میادپریسا و امیر مهدی هم با هم عکس گرفتن که ادامه مطلب هستن.
سومین خبر:ما یه عقدکنون و یه مراسم خواستگاری دعوت بودیم.که هر دوتاشون عالی بود .خواستگاری دختر داییم بود که 4 فروردین هم مراسم عقدش هست که ایشالا میریم شوشتر. زهره جون مبارکت باشه انشاالله خوشبخت بشین.
چهارمین خبر:اینه که مامان جون رفت کربلا.هورررررا.واقعا خوش به سعادتش الان 4 سال هست که لحظه سال تحویل کربلاس
خبر بعدی اینه که کلی خرید عید داشتیم (که بیشترش متعلق به امیرمهدی بود.البته من هم دست کمی ازاون نداشتم)عکسهاش ادامه مطلب
قرار بود تقویم طراحی کنم که متاسفانه وقت نشد همش دور خونه تکونی بودم.البته یه تک برگ طراحی کردم باید بدم برای چاپ ولی اون 4 فصلش ناقصه.با عرض معضرت از پسر گلم
حالا کمی از پسر ناز مامان بگم که این روزها حسابی ترکوندی ها
ماشالا به جونت من دلم خوشه که خونه تکونی میکردم از این طرف تمیز کاری میکردم درست عرض مدت نیم ساعت خونه دوباره به روزاولش تبدیل میشد.هر چی لباس تو کمد وکشو داری هر روز باید بریزی بیرون.شیشه ها رو تمیز میکردم با اون دستهای قشنگت دوباره کثیفشون میکردی خلاصه ما یه فیلمی با این تمیز کاری داشتیمفدات بشم الهی که شیطونی هاتم برام قشنگه.بخدا خونه یک لحظه بدون تو صفا نداره عشقــــــــــــــــمی
فرهنگستان امیرمهدی
آب:آبه
بارون:با
من میگم کلاغ تو میگی پر
بابایی:بابولی
مامانی:ماما دَدَ
شیر:مَ مَ
موبایل:بوکا بوکا
بهت میگم مامانی رو چند تا دوست داری میگی10
اعداد 2-10-و تازگی 20 رو یاد گرفتی البته میگی بیتا یعنی بیست تا
عاشق بازی با خشک کن هستی .میری تو حیاط وبازی میکنی
تمام اعضای بدنت رو به خوبی بلدی
چشمک زدن رو هم خوب بلدی و با دستات هم بوس میفرستی
نماز هم میخونی البته فقط تکبیر میگی بعد میری سجده بعد یواش یواش دراز میکشی.موندم این چه نمونه نماز خوندنه؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید این پست طولانی شد.تلافی اون تنبلیم بود.
عکسها ادامهـ مطلبــــــــــ
نوشته شده در تاریخ:٢٨/١٢/٩١
خریدهای عید که البته از چند تاش عکس نگرفتم و تنت کردم
اینم لباسی که با رنگ سال ست کردی گلم
در حال شیطونی کردن
اینم از سمنو پزون و امیر مهدی و پریسا خانوم که معرف حضورتون هست دیگه
اینجا آخر مراسم هست که زیر سمنو شمع روشن میکنن و روشو با پارچه های متبرک میپوشونن و همه دعا میخونن
اینم شمع هایی که هر کسی روشن میکرد یه نیت میکرد
تقویمی که طراحی کردم البته بقیه شو بعد میزارم