واکسن 4ماهگی گل پسری
سلام سلام به گل پسرم قند عسلم
عزیز دل مامان نمیدونم چطوری واست دیروزتو تعریف کنم......روز خوبی نبود واست.....
صبح نوبت واکسن داشتی.منم هر چی منتظر موندم بیدار بشی فایده نداشت. تا ساعت 11 صبر کردم وقتی دیدم بیدار نمیشی مجبور شدم تو خواب قطره استامینوفن بهت دادم.آخه 1ساعت قبل از اینکه واکسن بزنی باید قطره بخوری که تب نکنی...خلاصه بهت دادم وای اگه بدونی چکار کردی آخه قطره تلخ بود...بعد از کلی گریه
آمادت کردم و من ومامان جون بردیمت مرکز بهدلشت امام رضا...
اول خانم بهداشت وزنت کرد بعد قدتو اندازه گرفت بعد دور سرتو....
خدا رو شکر همه چیزت نرمال بود.اینم بگم که همه این کارها رو که انجام داد شما خواب بودی...
بعد از اینکه این کارها رو انجام داد گفت باید بیدارت کنیم که واکسن بزنی...ولی هرچی باهات بازی کردم فایده نداشت...
به قول خانم بهداشت مست مست بودی...
خانم بهداشت هم یه قطره خیلی خیلی تلخ ریخت تو دهنت.....شما هم نامردی نکردی بهداشتو گذاشتی تو سرت....
همون طوری که گریه میکردم خانم بهداشت واکسنتو زد.وااااااای الهی مامانت بمیره گریتو نبینه ...بخدا نصف عمرم رفت ....
دیگه اومدیم خونه ولی شما همین طور بیحال خوابیده بودی.
شب به زور مامان جووونو نگه داشتم آخه تب کردی..حالاهم که دارم این پستو واست مینویسم بی حاله بیحال خوابیدی.....هر 4ساعت قطره بهت میدم ولی چون تلخه استفراقش میکنی.....
از خدا میخوام که زود زود خوب بشی فدات شم الهی