امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

تقدیم به فرشته کوچک خوشبختی

امیرمهدی 15 ماهه شد همراه با یه تولد و دندان هفتم

سلام دلبرک مامان زندگی مامان عمر مامان با کلی تاخیر دوباره اومدم.این روزها اهواز دیگه خبری از سرما و زمستون نیست فکر کنم بهار شروع شده. البته 2 روز پیش بارون قشنگی بارید ولی هوا زیاد سرد نشد.ما که بخاری ها رو جمع کردیم. پسر قشنگم این روزها خیلی اذیتم میکنی نمیدونم چرا؟؟؟؟؟همش بهانه های الکی میگیری زیاد نق میزنی حوصله بازی نداری همش میگی بغلم کن دلیلشو نمیدونم ولی هر چی هست ایشالا زود خوب بشی وپسر عاقلی بشی   اون هفته تولد دختر دوستم دعوت بودیم خیلی خوش گذشت .چند تا عکس گرفتم ادامه مطلب گذاشتم 2 روز پیش نوبت بهداشت داشتی واسه چکاب 15 ماهگی.البته آزمایش هم داشتی که جوابشون ...
17 بهمن 1391
1493 0 120 ادامه مطلب

امیرمهدی میای بریم حموم؟؟؟؟؟؟؟نه نه

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی /آره منم همون دیونه همیشگی زندگیم :ماه محرم و صفر هم تموم شد وخدا رو شکر میکنیم که تونستیم تو این ماه عذا دار حسین باشیم. البته ماه محرم و صفر تموم نمیشه این عمر ما آدمهاس که روز به روز ماه به ماه و سال به سال داره رو به اتمام میرسه.سال دیگه دوباره ماه محرم وصفر میاد ولی خدا میدونه ما هستیم که عذاداری امام حسین رو بکنیم یا نه؟؟؟؟امیدوارم که پسر گلم عمرش تا 120 سال قد بده تا هر ساله تو مراسم امام حسین رخت سیاه بپوشه و عذادار امامش باشه.آمین   طبق رسم ورسوم 30 ساله مامان زهرا, روز 28 صفر ما شله زرد درست کردیم.البته زحمتش افتاد پای مامان جون.بنده خدا ساعت 12 اومد خ...
25 دی 1391

اندر احوالات امیرمهدی وروضه مامان جون

سلام پسر گلم عزیز دلم زندگیم چند وقتی هست میخوام برات بنویسم ولی رم دوربین مشکل داشت و نتونستم عکسها رو کپی کنم تا اینکه رم رو بردم عکاسی و درستش کردم. اول ماه صفر مامان جون روضه داشتن ما هم 5 روزش رفتیم و تو عذای امام حسین شرکت کردیم.ماشاالله پسر خوبی شدی و دیگه زیاد مامانی رو اذیت نمیکنی.هر کسی تو روضه تو رو میدید از من میپرسید اسم دخترت چیه ومن باید به همه توضیح میدادم بابا بخدا این پسره نه دختر.نمیدونم چرا فکر میکردن دختری؟؟؟؟ خلاصه روضه مامان جون با عکسها ادامه مطلب هستن. حالا یه کم از خودت بگم که ماشالا هر روز داری بیشتر برام عزیز میشی .بخدا هر لحظه که میگذره وابستگیم بهت ...
18 دی 1391

جشن قدم امیرمهدی و 14 ماهگی

سلام پسر نازم با خبرهای خوب اومدم بعد از کلی زحمت و تلاشهای زیاد بلاخره تونستی راه بری هوووووورا حدود یک ماهی میشه که تلاش میکنی برای راه رفتن.چند قدم میرفتی ولی زمین میخوردی.بلاخره روز چهارشنبه(تاریخش یادم نیست اون هفته بود)تونستی راه بری.البته هنوز هم خوب  بلد نیستی وقتی جوراب پاهت میکنم تعادل نداری .ولی خیلی بهتر از اول شدی.بهت تبریک میگم گلم .انشاالله قدمهات رو جاهای خوب برداری و از پله های موفقیت در زندگیت بالا بری.به قول مامان جون انشاالله تو بین الحرمین قدم برداری. به شکرانه این روز قشنگ یه جشن کوچیکی برات گرفتیم البته جشنت میشه گفت خانوادگی بود.مبارکت باشه گلم .اون شب کلی ذوق کردی.ز...
10 دی 1391

دومین یلدای امیر مهدی و دندان پنج و شش

یه سلام قشنگ یلدایی به پسر گلم و دوستهای عزیزم امیدوارم که همگی خوب باشن و تو این سرمای دی ماه حسابی بهشون خوش بگذره. امسال شب یلدا من و امیر مهدی مریض بودیم هر چی مامان جون اصرار کرد که بریم خونشون نتونستیم که بریم .همه بودن خاله جون و دایی سیامک و دایی بابک فقط جای ما خالی بود.من هم تصمیم گرفتم که یلدای کوچیکی برپا کنم و به عمو جون زنگ زدیم و اومد خونمون .بهمون خوش گذشت فال حافظ هم گرفتیم.کیک هم درست کردم که خوب در نیومد.هندونمون هم بیمزه بود البته با شیرینی خودمون خوردیمش.بابایی هم رفت آجیل وتخمه و شیرینی گرفت. زله هم درست کردم.جای همه خالی بود. الان هم که دارم مینویسم امیر مهدی خوابیده چون حالش زیاد خوب ...
1 دی 1391

امیر مهدی واستقبال از ضریح مطهر امام حسین(ع)

سلام زندگی مامان امروز روز خیلی خوبی بود.رفتیم دیدن ضریح امام حسین.خیلی باصفا بود.وااااای چقدر شلوغ بود ضریح امام حسین از خوزستان به سمت عراق داره حرکت میکنه.ما هم این سعادت نصیبمون شد تا از نزدیک ببینیمش.انشاالله که دعوتمون کنه بریم کربلا پابوسش. من اون موقع که هنوز با بابایی ازدواج نکرده بودم رفتم پابوسش. عجب صفایی داره بین الحرمین.انشاالله قسمت همه بشه که برن. امروز ظهر تا رفتیم هنوز ربع ساعت نشده بود یه بارون شدید بارید البته همراه با باد شدید وتگرگ.خیلی وحشتناک بود.شما هم که توبغل بابایی خواب بودی.مردم به عشق آقا همین طور تو بارون و تگرگ سینه میزدند.خلاصه تا بارون بند اومد سریع اومدیم خونه.چند تا ع...
19 آذر 1391

دومین محرم امیر مهدی

سلام عشقم زندگیم ببخش که این پست خیلی دیر شد آخه چند علت داشت:یکی اینکه شما مریض بودی یکی دیگه اینکه منم مریض بودم .اینترنت هم چند روزی قطع بود   محرم امسال برخلاف پارسال خیلی بهتر بود چون ماشالا شما بزرگتر شدی و تونستم ببرمت بیرون.آخه پارسال بیرون نرفتیم چون همش 1 ماهه بودی قربونت برم یه روز همراه مریم جون(مامان پریسا)رفتیم مسجد محلشون مراسم شیرخواران بود.که شما از همون اولش تا اخر مراسم خوابیده بودی.قربونت برم که اینقدر معصوم عکس زیاد گرفتم با جزئیاتش میزارم ادامه مطلب  برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید   روز تاسوعا حلوا نزری داشتیم که خیلی خوشمزه شد ...
14 آذر 1391

به پیشواز ماه محرم برویم

یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن تموم حاجتا رو همه از او می گیرن بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه شبای جمعه زهرا زائر این زمینه سینه زن حسینه ، یل ام البنینه ... عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است   آ بروی حسین به کهکشان می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری کنیم کاش ما هم کربلایی می شدیم در ...
24 آبان 1391